امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
آیلی کوچولوآیلی کوچولو، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

❤از وقتی که تو اومدی... ❤

هجده ماهگی نازدونه مننننننننننننننن

سلام پسر هجده ماهه من خوبی عزیزم.. الهی مامان قربونت بشه منو ببخش که دیر به دیر وبلاگتو اپ میکنم باور کن اصلا وقت نمیکنم یه سری مشکلات هست که.. پسر شیرین زبونم واکسن هجده ماهگیتو زدیم به سلامتی زیاد اذیت نشدی فقط یکم تو مرکز بهداشت اذیت کردی می ترسیدی  اجازه نمیدادی که قد و وزنتو اندازه گیری کنند گریه میکردیو بابا رو صدا می کیردی.. خلاصه هرطور با هر ترفندی بود نشوندمت رو ترازو که کلی هم ناراحت شدم بعدش اخه نیم کیلو وزن کم کرده بودی وزنت 10.200 بود و قدت 82 قرار شد ماه دیگه ببرمت واسه وزن گیری دوباره احتمالا به خاطر ماه رمضون و روزه گرفتن ما بود اخه تو فقط عادت داری تو جمع غذا بخوری و تنها اصلا غذا نمی خوری الهی مامان بمیره برات که...
29 مرداد 1392

یه ماه رمضون دیگه گذشت...

یه ماه رمضون دیگه گذشت پسرم یعنی دومین ماه خوب خدا با وجود نازنین تو عزیزم.. دلم براش تنگ میشه واسه سحرا و افطاری درست کردنا و... واسه شبای قدر واسه مسجد رفتنامون.. واسه پارک رفتنای اخر شب .. واسه برنامه ماه عسل حتی.. خدا جونم میدونم شاید بازم ادم  نشدم اونی که می خوای نیستم هنوز ،اما خودت کمکم کن .. کمک کن تا بتونم حداقل مادری باشم که فردا امیرعباس وقتی بزرگ شد از اینکه منو مادر خودش خطاب کنه احساس شرمندگی و خجالت نکنه.. مادری باشم بتونه بهم اعتماد کنه تو راهی که میخواد در پیش بگیره ..
18 مرداد 1392

شکست پروژه..

سلام پسرم.. متاسفانه یا خوشبختانه پروژه ای که پست قبل راجع به ان با هم حرف زدیم با شکیت مواجع شد چون نه من طاقت نگاه های مظلوم و پر خواهش و بوسه های از رو التماستو داشتم نه اطرافیان مخصوصا عمه ها که  کلی غر زدن :هنوز زوده گناه داره چطوری دلت میاد.  خلاصه همین باعث شد اقا پسر دوبار شیر بخوره.. ناگفنه نمونه دایی جون محمد رضا کوچولو هم کلی گریه کرد اجی این پرهارو بکن بذار امیر جونم شیر بخوره انقدر بهونه گرفت تا بلاخره کندم اونم یه لبخند به نشونه پیروزی زدو رفت تورو اورد گفت امیر جونم بیا شیر بخور دیگه مو نداره..    
1 مرداد 1392
1